در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی در چندین جا از شهر ساری یاد شده است. همچنین در ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی،در داستان آرش کمانگیر نقش این شهر را مشاهده می کنیم و همچنین شعرای دیگر که ابیاتی از آنها که برگرفته از فرهنگ دهخدا می باشد آورده شده است تا به شکل دیگر به قدمت و جایگاه رفیع این شهر پرداخته شود.
معرفی تاریخی شهر ساری
شهر تاریخی ساری از قدیمی ترین روزهای پیدایش خود به عنوان مرکز ایالت شناخته شده است. انتخاب جایگاه آن از طرفی به سبب موقعیت جغرافیایی – سیاسی یعنی مرکزیت آن نسبت به بقیه زیر حوزه های حکومتی بوده و از طرفی دیگر شرایط طبیعی مساعد از جمله همجواری با رودخانه تجن و حاصلخیزی جلگه های میان کوه البرز و دریای مازندران فرصت مناسبی را برای بنای شهر ایجاد نموده است.
در نقشه های جغرافیایی زمان هخامنشیان تنها یک شهر در کنار دریای خزر مشاهده می شود و نام آن زادکارتا است ومکان تاریخی شهر زادکارتا دقیقاً با جایگاه کنونی ساری همخوانی دارد.
گرچه برخی محققان بنیاد شهر ساری را از اقدامات فرخان بزرگ می دانند، ولی با مرور تاریخ مازندران می توان باور داشت که ساری کنونی بر روی لایه های شهری ساخته شده که از قرون ماقبل از اسلام مرکز ایالت شمالی ایران بوده است.
ساری پایتخت فرمانفرمایان آل طاهر و پادشاهان آل علی بن حسن و محمد زید در قرن سوم و تا سال 635 هجری هم مرکز آل باوند بود.
دیوارهای ساری در سال 179 هجری به وسیله عبدالملک بن مقفع مرمت شد. شهر ساری را روس ها در سال 298هجری قمری آتش زدند و در سال 325 هجری قمری شهر از سیل آسیب سخت دید به طوری که مردم آن مجبور شدند به کوه ها پناه ببرند.
ساری در قرن هفتم هجری توسط مغولان صدمه بسیار دید به طوری که وقتی حمد ا.. مستوفی در مورد این شهر می نوشت این شهر تقریباً ویرانه بود.
در سال 769 هجری تا 777 هجری قمری سیدکمال الدین قوام الدین مرعشی دیواری دور شهر ساخت و آن را با خندقی عمیق محصور کرد و در درون دیوار قله ای و قصری بر پا ساخت و شهر را دوباره بنا کرد.
در سنه 795 هجری قمری لشکر امیر تیمور شهر را غارت کردند و فاتح مزبور به قتل عام اهالی فرمان داد و شهر در دوره حاکم جدید که جمشید بن قارن غوری نام داشت از لطمه بهبود یافت و پایتخت مازندران باقی ماند.
بنابراین ساری از جمله شهرهایی بوده که از دوران بسیار طولانی مسکون بوده و مرکز هسته اولیه شهر ساری بافت قدیم شهر بوده است.
ساری در شاهنامه فردوسی
بنای سازی را عده ای به کیومرث پیشدادی به قول فردوسی اولین پادشاه روی زمین و حمدالله مستوفی به تهمورث پیشدادی و عده ای نیز به توس از نوادگان فریدون پیشدادی نسبت می دهند.
ساری محل بسیاری از رویدادهای اسطوره ای ایران بوده و روایت است که آرامگاه فریدون و سه فرزندش ایرج، سلم و تور در آنجا می باشد.
می گویند آرش کمانگیر جانش را در ساری به تیری سپرد که مرز ایران و توران را مشخص کرد. در شاهنامه فردوسی بعداز کشتن آبتین پدر فریدون توسط ضحاک، فرانک مادر فریدون برای اینکه کودکش از گزند ضحاک دور بماند او را به مازندران می برد.
گویی این سنتی است دیرپا که شمال ایران همواره چه در اسطوره و چه تاریخ مامن و پناهگاهی باشد برای مظلومان و ستمدیگان و دگراندیشانی که به اتهام گبر، آتش پرست، رافضی، علوی، ملحد و کافر تحت پیگرد ظالمان و ستمگران بودند.
فرزانگانی چون ابوریحان و ابن سینا و خود فردوسی نیز از دست سلاطین ترک به دربار شهریاران آل باوند، آل زیار و آل بویه در شمال پناهنده شدند.
فردوسی از قول فرانک می گوید:
شوم ناپدید از میان گروه / برم خوب رخ را به البرز کوه
فریدون در مازندران می ماند و بزرگ می شود و از همانجا به جنگ ضحاک می رود:
برون رفت خرم بخرداد روز / به نیک اختر و فال گیتی فروز
که یزدان پاک از میان گروه / برانگیخت ما را ز البرز کوه
و پس از شکست ضحاک و دربند کشیدن وی در دماوند به آمل بر می گردد و در همانجا تاجگذاری می کند و سپس به طرف ساری و تمیشه رفته و در آنجا تا آخر عمر زندگی می کند:
به روز خجسته سر مهر ماه / به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
پرستیدن مهرگان دین اوست/ تن آسانی و خوردن آیین اوست
از آمل گذر سوی تمیشه کرد /نشست اندر آن نامور پیشه کرد
فریدون نبیره خود -منوچهر- را به جنگ سلم و تور می فرستد و چنان که از بیت زیر بر می آید تخت و بارگاهش در مازندران می باشد:
سراپرده ی شاه بیرون زدند/ ز تمیشه لشکر به هامون زدند
و ابیات زیر تاکیدی است بر اعتقاد مازندرانی ها که آرامگاه فریدون و فرزندانش در ساری است. منوچهر پس از کشتن تور سر بریده وی را با نامه ای به این مضمون برای فریدون می فرستد:
بینداختم چون یکی اژدها/ بریدم سرش از تن بی بها
فرستادم اینک به نزد نیا /بسازم کنون سلم را کیمیا
بعد با سلم هم همین کار را می کند و سپس با سپاهش به ساری برمی گردد:
چو آمد به نزدیک تمیشه باز/ نیا را به دیدار او بد نیاز ...
زدریای گیلان چو ابر سیاه / دمادم به ساری رسید آن سپاه
چو آمد به نزدیک شاه آن سپاه/ فریدون پذیره بیامد به راه
همه گیل مردان چو شیر یله/ ابا طوق زرین و مشکین کله
فریدون تخت و تاج را به منوچهر واگذار می کند و در غم و اندوه از دست دادن سه پسرش (ایرج و سلم و تور) جان می سپارد و در کنار آنها به خاکش می سپارند.
منوچهر نیز تختگاهش در مازندران بود. وقتی سام برای دیدار با منوچهر و گفتگو درباره ی سرانجام عشق زال و رودابه به بارگاه می رود فردوسی می نویسد:
منوچهر چون یافت زو آگهی/ بیاراست دیهیم شاهنشهی
زساری و آمل برآمد خروش / چو دریای سبز اندر آمد به جوش
دگر جای حکیم ابوالقاسم توسی در مورد ساری چنین می فرماید:
چو گردان سوی کینه بشتافتند/ به ساری سران آگهی یافتند
بزد نای رویین و لشکر بخواند/ همه بستگان را به ساری بماند
چو کشواد فرخ به ساری رسید /پدید آمد آن گنج ها را کلید
ساری در منظومه ی ویس و رامین
در شاهنامه از حماسه آرش که از اسطوره های بسیار قدیمی میهن مان بوده و بعد ها در در اوستا هم بدان اشاره می شود خبری نیست.
فردوسی شخصیت پهلوانی رستم را جایگزین آرش می کند. زمان وقوع حماسه آرش در دوره منوچهر پیشدادی و در اثنای جنگ ایران و توران است.
جنگی طولانی و بدون نتیجه که بالاخره طرفین مجبور به ترک مخاصمه شده و توافق می کنند تا مرز دو کشور را تیری که از کمان یک ایرانی پرتاب می شود مشخص کند. آنگاه از درون بیم ها و آرزوهای مردم مان، از درون احساس مشترک میهن دوستی نیاکان مان پهلوانی زاده می شود که با گذاشتن جان خویش در تیر آن را از ساری به آن سوی جیحون پرتاب کرد:
اگر خوانند آرش را کـــمانگیر/ که از ساری به مرو انداختی تیر
تو اندازی به جان من به گوراب/ همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
ترا زیبد نه آرش را سواری / که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری (از منظومه ی ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی)
ابوریحان بیرونی در التفهیم می نویسد: " وگفتند که این تیر از کوه هاى طبرستان بکشید تا بسوی تخارستان شد".
عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی در زین الاخبار می گوید: " پس آرش تیر بـینداخت، از کوه رویان و آن تیر اندر کوهى افتاد میان فرغانه و تخارستان".
به روایتی جشن" تیر ماه سیزده" که براساس سال شماری تبری مصادف با دوازده آبان است و هرساله در بخش های کوهستانی گیلان و مازندران و الموت جشن گرفته می شود،روز پرتاب تیر توسط آرش کمانگیر است.
از آن خوانند آرش را کمانگیر /که از آمـــل به مرو انداخت یک تیر
تـــرا زیبد نه آرش را سواری/ که صدفرسنگ بگذشتی ز ساری (ویس و رامین)
ساری در شعر طالب آملی
طالب آملی شاعر سبک هندی بود که پس از مهاجرت از تبرستان به هندوستان شعر زیر را بخواند:
طالبا گمان مبر که به سنبلستان هند/ فـــارغ ز یاد گلشن آمل نشستهایم
نیَم ز دیدن کشمیر شاد چون طالب/ که سیر ساری و گلگشت آملم هوس است
ساری در شعر ملک الشعرا بهار
ملک الشعرا بهار این شعر در هنگام پایه گذاری نخستین دبستان نوین ساری سروده و بر سردر چوبی آن نگاشته شد:
شاد باش ای شهر ساری کز فروغ علم و دانش/ بینمت چشم و چراغ کشور مازندرانی باش
تا ببینی همی کز فر علم و نور دانش / در تن ایران زمین ماننده ی روح و روانی
آسمان سای و بهشت آسای خوانندت ولیکن/ بینمت خوشتر ازینی دانمت برتر از آنی
ساری در شعر امیر معزی نیشابوری
ابوعبدالله محمد(وفات 518 – 520ق)، متخلص به معزی، فرزند عبدالملک برهانی و ملقب به امیرالشعرا، از شعرای معروف قرن ششم بود. تنها اثرش دیوان شعر اوست مشتمل بر 18623 بیت در قالب قصیده.
حسد برد بر ملک ساری حجاز /که او را چنین خسرو و داور است
گر رای کند به آمل و ساری /ور روی نهد به کابل و غزنین
از بیم به دست هندو و دیلم/ بی بیم شود کتاره و زوبین
ساری در شعر ظهیرالدین فاریابی
ظهیر الدین طاهر پسر محمد فاریابی مشهور به ظهیر فاریابی از قصیدهسرایان بزرگ زبان پارسی است. زادگاه وی شهر فاریاب در خراسان بزرگ (امروزه استانی در افغانستان) است.
وی در زمان قزل ارسلان به آذربایجان آمد و مداح قزل ارسلان شد. وی در سال 598 قمری/581 خورشیدی در تبریز درگذشت و در محلهی سرخاب (مقبره الشعرا) به خاک سپرده شده است.
همیشه تا به تجارت ز مرو شهجان / کس به سوی آمل و ساری نیاورد نارنگ
ساری در شعر فرخی سیستانی
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده سرود و آن را « با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر صفاری تقدیم کرد.
معروف است که روز بعد علی بن جولوغ قصیدهای به نام «داغگاه» ساخت و آن را برای امیر صفاری خواند. امیر صفاری، چهل کره اسب را به علی بن جولوغ هدیه کرد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد. فرخی در سال 429 هجری قمری در سنین جوانی در غزنه درگذشت.
از خداوند خسروان در خواه / تا فرستد ترا به ترکستان
که دل و همت تو بس نکند /به سپاهان و ساری و گرگان
آن شاه عدوبند که بگرفت و بیفکند/ گرگی و دژم شیری اندر ره ساری
ساری در شعر هاتفی
مولانا عَبدُالله هاتِفی خَرجـِردی خُراسانی شاعر ایرانی اواخر روزگار تیموری و اوایل دوره صفویه و درگذشته به سال 927 هجری است. او پسر خواهر شاعر ایرانی عبدالرحمن جامی بود.
خرجردی در شعرسرایی دنبالهرو نظامی گنجوی بود. او را از مثنویسرایان بزرگ سده دهم میدانند و بیشتر شعرهایش حماسیند.
ز ساری و آمل فرستادگان / رسانند باج از رضا دادگان
دیباجی بسی خسرو نامور /پیش از او شدستند زی ساری و ساریان
نتیجه گیری
با توجه به مطالب ارائه شده قدمت و جایگاه شهر ساری مشخص می شود بسیاری از حوادث اسطوره ای مردم ایران در این شهر اتفاق می افتد اما هیچ نشانه ای از این قدمت در شهر ساری مشاهده نمی شود.
پیشنهاد می شود با احداث میدانی به نام آرش در شهر ساری و نصب تندیس آرش در این میدان به کسانی که وارد این شهر وارد می شوند یاد آرش و آرش هایی که برای این کشور جان خود را به کف نهادند یادآور شویم.
داستان آرش کمانگیر و دیگر داستان های حماسی که در این شهر اتفاق افتاده به صورت فیلم ، کتاب داستان و ... تهیه شده و در مناسبت هایی مانند عید نوروز و تابستان به مسافرانی که به این شهر وارد می شوند اهدا شود تا فقط دریا و جنگل را نبینند بلکه به تاریخ طولانی پر نشیب و فراز این شهر مظلوم در تاریخ را نیز بنگرند.
منابع :مازندنومه