سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
مازرون
سلام بنده عسگرصادقی ازخطه سرسبز مازندران وشهرستان نکاوشاغل درتهران می باشم . هدف ازتاسیس این وبلاگ معرفی جاذبه ها وگردشگری استان زیبای مارندران وهمچنین انعکاس مسائل ومشکلات منطقه می باشد.خواهشمنداست باارائه نظرات سازنده وارزشمندخود بنده رادررسیدن به این امرمهم یاری نمایید. باتشکرمدیریت وبلاگ مازرون
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 511
کل بازدید : 644550
کل یادداشتها ها : 316
خبر مایه


شوپه (شوپا)

 
بر گرفته از وبلاگ کردکوی بهشت گمشده
 

روستاییان هندوانه و خربزه و گوجه فرنگی را مستقلا نمی کاشتند . بلکه بذر آن را همراه بذر پنبه پخش می کردند. ودر سالهایی که محصول خوب بود.تمام سطح زمین زیر بوته های پنبه پر از هندوانه و خربزه بود . سال بعد دیگر بذر هم نمی خواست خودش سبز می شد .البته در بعضی زمینها مثل تمرتاش خیل که پنبه خوب نمی شد و زمین سنگی بود فقط باغ کاشته می شد . زمینهای زیر کشت هندوانه و خربزه را باغ می گفتیم.

خوکها بیداد می کردند باغ را خراب می کردند هم می خوردند هم لگد مال می کردند. دزدها هم بیکار نبودند .این بود که از جمله کارهای یک کشاورز شوپا بود . هم نیما از شوپا یاد کرده هم در ترانه های محلی از شوپا یاد شده . نیما می نویسد :

ماه می تابد ,رود است آرام ,

برسر شاخه اوجا تیرنگ

دم بیاویخته, در خواب فرورفته , ولی در آیش

کار شب پا نه هنوز است تمام.

می دمد گاه به شاخ

گاه می کوبد بر طبل به چوب

........

می چمد از پلم خوک به لم

بر نمی خیزد یک تن به جز او

که به کار است و نه کار است تمام .

.......

در آیش کار شب پا نه هنوز است تمام .

ازجمله ترانه های رایج محلی نیز ترانه بیه شو بود که خواننده همراه نوای لله وا خوانده می شد :

بیه شو ونه بورم بزنم پا صحرا ره

هاکانم داد بزنم ونگ برانم من خیها ره

انده بورم راه انده بزنم ونگ

طلا خونش ره سر بیره

واکمه شه لله وا ره

درد دل شه گل نسا ره

زمبه خدا , خدا خدا تاکی ونه بورم راه .

پاییز به تا بتونم شه بینج بزنم کر

......

اولین وسیله واجب برای شوپا تلار بود که به دو صورت ساخته می شد یا روی یکی از شاخه های درخت گردوی کهنی چند تخته را به هم وصل می کردند و نشیمنی در ارتفاع چند متری درست می شد که کاملا به مزرعه و زمینهای اطراف احاطه داشت  وبرای بالا رفتن از درخت یا با تبر روی تنه درخت جا پا درست می کردند یا با تکه های چوب که به درخت وصل می شد نردبان درست می کردند .

دوم در زمینهایی که درخت نداشتند چها تیر کلفت چند متری را که ازجنگل آورده بودند چال می کردند. و با چهار چوب نازکتر آنها را از بالا به هم وصل می کردندو روی آن تخته و کلش می ریختند و نردبانی نیز برایش درست کرده و بالای آن را نیز با شاخه های درخت سرپناه می زدند و با ریختن سرشاخه و کاه آن را در مقابل باران غیر قابل نفوذ می ساختند. جالب آنکه اکثر چفت و بست ها با کل انجام می شد نه با میخ . ما به پوست تازه شاخه ها و درخت کل بر وزن جل می گفتیم کل مثل ریسمان بود و چوبها را با آن می بستند.

از وسایل دیگر چلک بود . ما به پیتهای حلبی چلک می گفتیم. از جمله کاربردهای چلک , چلک زدن دم غروب بود. شوپا گران برای فراری دادن خوکها دم غروب چلک می کوبیدند و صدایی طبل مانند ایجاد می شد که علاوه بر خوکها دزدان را نیز فراری می داد صدای چلک زدن افراد با هم فرق می کرد . دمدمه غروب زمانی که قرص خورشید خونرنگ به آرامی در انتهای افق فرو می رفت صدای دهها چلک در دشت گوی اجرای مراسم آیینی خاصی را نوید می داد . دلها از شادی لبریز می شد و آدمها می دانستند در تاریکی که دقایقی دیگر فرا می رسد تنها نیستند .

غیر از چلک ها هاراسته یا مترسک نیز از وسایل ضروری جالیز بود مترسک را با تکه های چوب وکل ورختهای کهنه یعنی بشدت کهنه و غیر قابل استفاده درست می کردند وگرنه لباس آدمها نیز کهنه و وصله دار بود . به دستهای مترسک نیز پارچ حلبی کهنه با دو سنگ  آویزان می کردند که با وزش نسیم نسیم تکان می خوردند و صدا می کردند که موجب ترس پرنده ها و خوکها می شد .

خربزه های کوچولو و تازه و نرسیده را خیار ی می گفتند و تا زمانی که شیرین نشده بودند  بجای خیار مورد استفاده قرار می گرفتند . بعضی از صاحبان سلیقه اندکی بذر دستنبو را نیز قاطی می کردند . دستنبو به اندازه یک توپ تنیس می شد و خوردنی نبود . اما بسیار خوشبو بود آنرا در دست می چرخاندند یا داخل اتاق می گذاشتند و تمام فضا معطر می شد.

در مزرعه پنبه یا جالیز غذای اصلی گوجه فرنگی بود . گوجه فرنگی ها محلی بودند کوچولو اندازه یک تیله یا کمی بزرگتر و ترش و خوشمزه . برای صبح گوجه فرنگی را با خیار یا خیاری سالاد درست می کردند . ظهر آن را به سیخ می کشیدند و کباب می کردند. سیخ از ترکه های تیدار درست می شد ما به درخت توت تیدار می گفتیم پوست ترکه گرفته می شد و سیخ سفید و تمیزی بدست می آمد . گوجه ها به سیخ کشیده می شدند و ناهار راگوجه کباب با فلفل زیاد و نمک می خوردند . شب هم ننه گوجه ها را پوست می گرفت و با روغن تفت می داد و نان خورش درست می کرد .کدو وبادمجان هم که از خود در لته داشتیم و ماست و...

هر روز صبح بعد از اتمام شوپا و قبل از رفتن به خانه گوجه می چیدیم  . در خنکای صبح گوجه چیده می شد و داخل پوط چلک ریخته می شد حلبهای هفده کیلویی را پوط چلک می گفتیم چون هر پوط روسی شانزده کیلو و خورده ای بود و این حلبها نیز تقریبا یک پوط گنجایش داشتند . هر لنگه خورجین الاغ نیز گنجایش دو پوط چلک و در کل چهار پوط چلک گوجه را می شد با الاغ حمل کرد گوجه ها در پوط چلک سالم می ماندند . ضمن اینکه دو نفر هم می توانستند سوار الاغ شوند . رب ریختن با این گوجه ها مشکل بود چون باید حتما تخمهای آن جدا می شدند . ربش به قرمزی ربهای امروزی نبود و تقریبا زرد رنگ می زد اما تا بخواهی ترش و خوشمزه بود .

شبها بالای درخت روی تلاری خنک بود . نسیم از سرشب وزیدن می گرفت و صبحدم سرد می شد . طاقباز روی تلار به آسمان پرستاره و نور افشانی مهتاب نگاه می کردم و  با صدای جیر جیرکها به خواب می رفتم تمامی آسمان و زمین هماهنگ بودند و راه شیری به زیبایی در گوشه ای از آسمان خود نمایی می کرد ..

هر چند وقت یکبار صدای سران شوپا گری سکوت شب را می شکست . به فریادی که از ته گلو می کشیدندسران می گفتند و سران هر کس با دیگران فرق می کرد . و با شنیدن صدای سران از راه دور می شد آدمها را شناخت .

بار اول به به به گفتم تنهایی چطور شب را به سحر برسانیم ؟ خندید و گفت که ما تنها نیستیم آفتاب غروب ما اکبر غفاری است و آفتاب درآمد اسداله تاری و قربانعلی و شمال عبدالله و جنوب رعیت حاج غلامرضا تمام صحرا پر از شوپا گر است . با این وصف با وجود آتشی که تمام شب زبانه می کشید صبح می دیدیم که گله خوکها در گذر از زمین چند هندوانه و خربزه را خورده یا لگد کوب کرده اند و ما با دقت هندوانه های نیم خورده و نجس شده را چال می کردیم .

فصل برداشت فصل شادی بود . ارابه ارابه هندوانه و خربزه به خانه می آوردیم تمام ایوان خانه پر از هندوانه و خربزه می شد . هندوانه ها خیلی درشت نبودند اما شیرین بودند و پرتخم . خربزه ها هم محلی بودند قلنجی یعنی راه راه .هندوانه ها هم قلنجی یا سبز بودند . یا پوست سیاه . مادر برای همسایه هایی که نداشتند هندوانه می فرستاد و بقیه را به پشت بام منتقل می کردیم تمام بام پر از هندوانه و خربزه می شد ما از شدت فراوانی از هندوانه و خربزه بدمان می آمد  هندوانه را می شکستیم و فقط کاکل آن یعنی مغزش را می خوردیم و بقیه را دور میریختیم . دور که نه پوستش را الاغ می خورد .....

از جمله کارهای کشاورزان زبده ریختن بذر کنجد و ذرت داخل پنبه بود این روزها دم غروب به مزرعه که می رسیدیم چند دانه بلال کنده و روی آتش کباب می کردیم ....

روزگار شوپه گری و شوپه گران دیریست که سپری شده. به به مرده , الاغ سالهاست که تبدیل به ترکتور شده , درختهای گردوی مزارع قطع و به مرکز نشینان فروخته شده اند و مزارع خشک و کبود .......






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ